ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
مایه اصل و نسب در گردش دوران زر است متصل خون می خورد تیغی که صاحب جوهر است
دود اگر بالا نشیند کسر شان شعله نیست جای چشم ابرو نگیرد گرچه او بالاتر است
نا کسی گر از کسی بالا نشیند عیب نیست روی دریا خس نشیند قعر دریا گوهر است
آهن و فولاد از یک کوره گر آیند برون آن یکی شمشیر گردد وان دگر نعل خر است
کاکل از بالا نشینی رتبه ای پیدا نکرد زلف از افتادگی همسان مشک و انبر است
شست و شاهد هر دو دعوی بزرگی می کنند پس چرا انگشت کوچک لایق انگشتر است
کره اسب از نجابت در تعاقب می رود کره خر از خریت پیش پیش مادر است
من لباس کهنه می پوشم که بی درد سر است آستین کوته بود چین و چروکش کمتر است
سعدیا گو عیب خود را و مگو عیب دگر هر که عیب خویش گوید از همه بالاتر است